بچه های کلاس 202 شهید بهشتی بروجرد مطالب علمی.اخبار کلاس.وهر چیز جالب
| ||
|
در پس خم مینمود کمین همچو دزدی که در بیابانا ناگهان موشکی ز دیواری جست بر خم می خروشانا سر به خم برنهاد و می نوشید مست شد همچو شیر غرانا گفت کو گربه تا سرش بکنم پوستش پر کنم ز کاهانا گربه در پیش من چو سگ باشد که شود روبرو به میدانا گربه این را شنید و دم نزدی چنگ و دندان زدی به سوهانا ناگهان جست و موش را بگرفت چون پلنگی شکار کوهانا موش گفتا که من غلام توام عفو کن بر من این گناهانا مست بودم اگر گهی خوردم گه فراوان خورند مستانا گربه گفتا دروغ کمتر گوی نخورم من فریب و مکرانا گربه آن موش را بکشت و بخورد سوی مسجد شدی خرامانا دست و رو را بشست و مسح کشید ورد می خواند همچو ملانا بار الها که توبه کردم من ندرم موش را بدندانا بهر این خون ناحق ای خلاق من تصدق دهم دو من نانا آنقدر لابه کرد و زاری کردی تا بحدی که گشت گریانا موشکی بود در پس منبر زود برد این خبر به موشانا مژدگانی که گربه تائب شد زاهد و عابد و مسلمانا بود در مسجد آن ستوده خصال در نماز و نیاز و افغانا این خبر چون رسید بر موشان همه گشتند شاد و خندانا هفت موش گزیده برجستند هر یکی کدخدا و دهقانا برگرفتند بهر گربه ز مهر هر یکی تحفههای الوانا آن یکی شیشهٔ شراب به کف وان دگر برّههای بریانا آن یکی طشتکی پر از کشمش وان دگر یک طبق ز خرمانا آن یکی ظرفی از پنیر به دست وان دگر ماست با کره نانا آن یکی خوانچه پلو بر سر افشره آب لیمو عمانا نزد گربه شدند آن موشان با سلام و درود و احسانا عرض کردند با هزار ادب کای فدای رهت همه جانا لایق خدمت تو پیشکشی کردهایم ما قبول فرمانا گربه چون موشکان بدید بخواند رزقکم فی السماء حقانا من گرسنه بسی بسر بردم رزقم امروز شد فراوانا روزه بودم به روزهای دگر از برای رضای رحمانا هرکه کار خدا کند به یقین روزیش می شود فراوانا بعد از آن گفت پیش فرمائید قدمی چند ای رفیقانا موشکان جمله پیش می رفتند تنشان همچو بید لرزانا ناگهان گربه جست بر موشان چون مبارز به روز میدانا پنج موش گزیده را بگرفت هر یکی کدخدا و ایلخانا دو بدین چنگ و دو بدان چنگال یک به دندان چو شیر غرانا آن دو موش دگر که جان بردند زود بردند خبر به موشانا که چه بنشستهاید ای موشان خاکتان بر سر ای جوانانا پنج موش رئیس را بدرید گربه با چنگ ها و دندانا موشکان را از این مصیبت و غم شد لباس همه سیاهانا خاک بر سر کنان همی گفتند ای دریغا رئیس موشانا بعد از آن متفق شدند که ما میرویم پای تخت سلطانا تا بشه عرض حال خویش کنیم از ستمهای خیل گربانا شاه موشان نشسته بود به تخت ای دریغا از دور خیل موشانا همه یکباره کردنش تعظیم کای تو شاهنشهی به دورانا گربه کرده است ظلم بر ماها ای شهنشه اولم به قربانا سالی یکدانه می گرفت از ما حال حرصش شده فراوانا این زمان پنج پنج می گیرد چون شد تائب و مسلمانا درد دل چون به شاه خود گفتند شاه فرم د کای عزیزانا من تلافی به گربه خواهم کرد که شود داستان به دورانا بعد یک هفته لشگری آراست سیصد و سی هزار موشانا همه با نیزهها و تیر و کمان همه با سیفهای برانا فوجهای پیاده از یکسو تیغها در میانه جولانا چون که جمع آوری لشگر شد از خراسان و رشت و گیلانا یکه موشی وزیر لشگر بود هوشمند و دلیر و فطانا گفت باید یکی ز ما برود نزد گربه به شهر کرمانا یا بیا پای تخت در خدمت یا که آماده باش جنگانا موشکی بود ایلچی ز قدیم شد روانه به شهر کرمانا نرم نرمک به گربه حالی کرد که منم ایلچی ز شاهانا خبر آوردهام برای شما عزم جنگ کرده شاه موشانا یا برو پای تخت در خدمت یا که آماده باش جنگانا گربه گفتا که موش گه خورده من نیایم برون ز کرمانا لیکن اندر خفا تدارک کرد لشگر معظمی ز گربانا گربههای براق شیر شکار از صفاهان و یزد و کرمانا لشگر گربه چون مهیا شد داد فرمان به سوی میدانا لشگر موش ها ز راه کویر لشگر گربه از کهستانا نظرات شما عزیزان: برچسبها: داستان " شعر, [ یک شنبه 1 بهمن 1391
] [ 16:0 ] [ اشکان یعقوبی ] |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |